رسانه اینترنتی بیست موویز

در سالهای پایانی پادشاهی گوگوریو، ناآرامی دربار را فرا گرفته. ژنرال یون گی سو مون حریص در صدد تصاحب تاج و تخت می باشد.

In the final years of the Goguryeo kingdom, a deep unrest stirs within the court. General Yun Gae Soo Moon (Choi Min Soo), a voracious political player, sets his eyes on the throne, forcing King Young Ryu (Kim Young Chul) to hatch an assassination of the would-be military dictator. However, General Yun catches onto the plan and strikes with a bloody execution of the king and his council. Young Princess Moo Young (Kim Ok Bin) survives and vows to exact vengeance on the General one day, eventually becoming a spy who infiltrates his camp. However, the princess falters when she falls in love with Yun Choong (Uhm Tae Woong), the general's illegitimate son, who will do anything to be acknowledged by his distant father.

داستان سریال حول شخصیت تفنگدار نیروی دریایی به نام مک کانوی (Quarry) متمرکز است که پس از سال ها جنگ در ویتنام در سال 1972 به زادگاهش شهر ممفیس بازمی گردد.اما اوضاع در شهر کاملا عوض شده است چرا که خانواده اش او را طرد کرده و جامعه نیز به عنوان کسی که در جنگ ویتنام بوده به او به چشم موجودی خبیث می نگرد.در همین حال در شرایطی که در تلاش برای کنار آمدن با وقایع تلخ خدمتش در میدان جنگ می باشد به طور اتفاقی به درون شبکه ای آلوده به فساد و آدم کشی که در سرتاسر رودخانه عظیم میسیسیپی فعال است، کشیده می شود.

Memphis, Tennessee, 1972. Mac Conway and his friend Arthur have just returned home after serving in Vietnam. They reconnect with their families and try to find jobs. However, work is hard to come by for Vietnam vets. Conway gets contacted by a man known simply as The Broker. He recruits hitmen for assignments and believes that Conway would be ideal for this sort of work. Conway is reluctant, but is drawn in once he discovers that Arthur has already accepted a similar offer from The Broker. The Broker gives Conway a code name - Quarry.

داستان سریال حول شخصیت تفنگدار نیروی دریایی به نام مک کانوی (Quarry) متمرکز است که پس از سال ها جنگ در ویتنام در سال 1972 به زادگاهش شهر ممفیس بازمی گردد.اما اوضاع در شهر کاملا عوض شده است چرا که خانواده اش او را طرد کرده و جامعه نیز به عنوان کسی که در جنگ ویتنام بوده به او به چشم موجودی خبیث می نگرد.در همین حال در شرایطی که در تلاش برای کنار آمدن با وقایع تلخ خدمتش در میدان جنگ می باشد به طور اتفاقی به درون شبکه ای آلوده به فساد و آدم کشی که در سرتاسر رودخانه عظیم میسیسیپی فعال است، کشیده می شود.

Memphis, Tennessee, 1972. Mac Conway and his friend Arthur have just returned home after serving in Vietnam. They reconnect with their families and try to find jobs. However, work is hard to come by for Vietnam vets. Conway gets contacted by a man known simply as The Broker. He recruits hitmen for assignments and believes that Conway would be ideal for this sort of work. Conway is reluctant, but is drawn in once he discovers that Arthur has already accepted a similar offer from The Broker. The Broker gives Conway a code name - Quarry.

داستان سریال حول شخصیت تفنگدار نیروی دریایی به نام مک کانوی (Quarry) متمرکز است که پس از سال ها جنگ در ویتنام در سال 1972 به زادگاهش شهر ممفیس بازمی گردد.اما اوضاع در شهر کاملا عوض شده است چرا که خانواده اش او را طرد کرده و جامعه نیز به عنوان کسی که در جنگ ویتنام بوده به او به چشم موجودی خبیث می نگرد.در همین حال در شرایطی که در تلاش برای کنار آمدن با وقایع تلخ خدمتش در میدان جنگ می باشد به طور اتفاقی به درون شبکه ای آلوده به فساد و آدم کشی که در سرتاسر رودخانه عظیم میسیسیپی فعال است، کشیده می شود.

Memphis, Tennessee, 1972. Mac Conway and his friend Arthur have just returned home after serving in Vietnam. They reconnect with their families and try to find jobs. However, work is hard to come by for Vietnam vets. Conway gets contacted by a man known simply as The Broker. He recruits hitmen for assignments and believes that Conway would be ideal for this sort of work. Conway is reluctant, but is drawn in once he discovers that Arthur has already accepted a similar offer from The Broker. The Broker gives Conway a code name - Quarry.

فیلم «جاودانه شورشی» داستان جذاب وانگ لین، مرد جوانی که با روحی معلول به دنیا آمده را دنبال می‌کند. وانگ لین، بدون توجه به محدودیت‌هایش، در مسیری مصمم برای رسیدن به جاودانگی و دستیابی به قدرتی غیرقابل تصور گام برمی‌دارد.

Renegade Immortal follows the captivating story of Wang Lin, a young man born with a crippled soul. Undeterred by his limitations, Wang Lin embarks on a determined path to cultivate immortality and achieve unimaginable power.

داستان سریال حول شخصیت تفنگدار نیروی دریایی به نام مک کانوی (Quarry) متمرکز است که پس از سال ها جنگ در ویتنام در سال 1972 به زادگاهش شهر ممفیس بازمی گردد.اما اوضاع در شهر کاملا عوض شده است چرا که خانواده اش او را طرد کرده و جامعه نیز به عنوان کسی که در جنگ ویتنام بوده به او به چشم موجودی خبیث می نگرد.در همین حال در شرایطی که در تلاش برای کنار آمدن با وقایع تلخ خدمتش در میدان جنگ می باشد به طور اتفاقی به درون شبکه ای آلوده به فساد و آدم کشی که در سرتاسر رودخانه عظیم میسیسیپی فعال است، کشیده می شود.

Memphis, Tennessee, 1972. Mac Conway and his friend Arthur have just returned home after serving in Vietnam. They reconnect with their families and try to find jobs. However, work is hard to come by for Vietnam vets. Conway gets contacted by a man known simply as The Broker. He recruits hitmen for assignments and believes that Conway would be ideal for this sort of work. Conway is reluctant, but is drawn in once he discovers that Arthur has already accepted a similar offer from The Broker. The Broker gives Conway a code name - Quarry.

Izumi Shinichi یه پسر هفده ساله که با مادر و پدرش در یک محله ی آروم در شهر توکیو زندگی میکنه یک شب موجودات فضایی به زمین حمله می کنند انها وارد بدن میزبانشون میشند و در مغز انسان ها ساکن میشندو یکی از انها که سعی داشت از طریق گوش وارد مغز ایزومی بشه وقتی دید با وجود هدفن نمیتونه وارد بازوی راست ایزومی شد و اون بخش رو گرفت و از آن خودش کرد اسمش میگیه!راستی یادم رفت بگم وقتی بدن انسانی را تصاحب می کنند و مغزش را به کنترل درمیارند میرند سراغ آدم ها که بخورنشون! حالا ایزومی که مغزش توسط میگی تصرف نشده داره سعی میکنه هم در کنار اون زندگی کنه هم سعی می کنه جلوی اون دسته از موجودات بیگانه ای که با آدم ها حمله میکنند با کمک میگی بگیره و این طوری یک داستان سراسر مرگ و حماقت شروع میشه...

The 16-year-old Izumi Shinichi lives with his mother and father in a quiet neighborhood in Tokyo. One night, worm-like aliens called Parasytes invade Earth, taking over the brains of human hosts by entering through their ears or noses. One Parasyte attempts to crawl into Shinichi's ear while he sleeps, but fails since he is wearing headphones, and enters his body by burrowing into his arm instead, taking over his right hand and is named Migi. Because Shinichi was able to prevent Migi from traveling further up into his brain, both beings retain their separate intellect and personality. As the duo encounter other Parasytes, they capitalize on their strange situation and gradually form a strong bond, working together to survive. This gives them an edge in battling other Parasytes, who frequently attack the pair upon realization that Shinichi's human brain is still intact. Shinichi feels compelled to fight other Parasytes, who devour humans as food, while enlisting Migi's help.

داستان در مورد شخصی با نام ” یاتو ” است که یک خدای کوچک در میان ژاپنی هاست و خود را خدمتگذار مردم میخواند و میخواهد روزی میلیون ها انسان به فرقه ی او روی آورند با اینکه او حتی معبدی نیز برای خود ندارد. او روزگارش را با شرخری برای پنج ین میگذارند تا برای سلاح انسان مانندش و خودش لقمه ای نان فراهم کند. وقتی که روزگار یاتو با تیرگی در حال سپری شدن است ، دست سرنوشت اورا سمت دختری دبیرستانی به اسم ” هیوری ایکی ” میکشاند که یاتو را از تصادف نجات میدهد و خودش به جای او با ماشین برخورد میکند. هیوری زنده میماند ولی تصادف باعث شده که روحش ناپایدار باشد و از بدنش خارج شود …

A minor god seeking to gain widespread worship teams up with a human girl he saved to gain fame, recognition and at least one shrine dedicated to him.

داستان در مورد شخصی با نام ” یاتو ” است که یک خدای کوچک در میان ژاپنی هاست و خود را خدمتگذار مردم میخواند و میخواهد روزی میلیون ها انسان به فرقه ی او روی آورند با اینکه او حتی معبدی نیز برای خود ندارد. او روزگارش را با شرخری برای پنج ین میگذارند تا برای سلاح انسان مانندش و خودش لقمه ای نان فراهم کند. وقتی که روزگار یاتو با تیرگی در حال سپری شدن است ، دست سرنوشت اورا سمت دختری دبیرستانی به اسم ” هیوری ایکی ” میکشاند که یاتو را از تصادف نجات میدهد و خودش به جای او با ماشین برخورد میکند. هیوری زنده میماند ولی تصادف باعث شده که روحش ناپایدار باشد و از بدنش خارج شود …

A minor god seeking to gain widespread worship teams up with a human girl he saved to gain fame, recognition and at least one shrine dedicated to him.

داستان در مورد شخصی با نام ” یاتو ” است که یک خدای کوچک در میان ژاپنی هاست و خود را خدمتگذار مردم میخواند و میخواهد روزی میلیون ها انسان به فرقه ی او روی آورند با اینکه او حتی معبدی نیز برای خود ندارد. او روزگارش را با شرخری برای پنج ین میگذارند تا برای سلاح انسان مانندش و خودش لقمه ای نان فراهم کند. وقتی که روزگار یاتو با تیرگی در حال سپری شدن است ، دست سرنوشت اورا سمت دختری دبیرستانی به اسم ” هیوری ایکی ” میکشاند که یاتو را از تصادف نجات میدهد و خودش به جای او با ماشین برخورد میکند. هیوری زنده میماند ولی تصادف باعث شده که روحش ناپایدار باشد و از بدنش خارج شود …

A minor god seeking to gain widespread worship teams up with a human girl he saved to gain fame, recognition and at least one shrine dedicated to him.