رسانه اینترنتی بیست موویز

داستان جوانی به نام "کول کارتر" که آرزو دارد یک روز بتواند در هالیوود تبدیل به یک دی جی بزرگ شود. او روزها و شب هایش را با دوستانش می گذراند تا اینکه بخت به او روی می آورد و...

Caught between a forbidden romance and the expectations of his friends, aspiring DJ Cole Carter attempts to find the path in life that leads to fame and fortune.

«مایکل گرین» (گارسیا) و «آلیس» (رایان) زوجی بسیار خوشبخت با دو دختر کوچک - «جس» (ماجورینو) و «کیسی» (ویتمن) - و خانه ای بزرگ و زندگی موفق هستند. اما آرام آرام مشکل جدیدی که ظاهرا سال ها پنهان بوده، ظاهر می شود. «آلیس» الکلی است. موضوع ابتدا جدی به نظر نمی رسد اما روزی «آلیس» دخترش را کتک می زند و سرانجام از حال می رود...

An airline pilot and his wife are forced to face the consequences of her alcoholism when her addictions threaten her life and their daughter's safety. While the woman enters detox, her husband must face the truth of his enabling behavior.

«لوسی» (بولاک) که در بلیت فروشی قطار شهری کار می کند، در آرزوی ازدواج با «پیتر» (گالاگر)،یکی از مسافران است. روزی «پیتر» به داخل ریل های قطار می افتد و «لوسی» او را نجات می دهد. اما «پیتر» بر اثر شدت ضربه به حال اغما می رود. خیلی زود همه او را نامزد «پیتر» می پندارند و «لوسی» نیز ابتدا سعی می کند واقعیت را بگوید اما بعدتر از بازی در نقش نامزد «پیتر» لذت هم می برد...

Ticket collecting romantic pretends to be engaged to an unconscious man but can't fool his brother

شاهزاده «میا» ( هاتاوی ) اکنون ۲۱ ساله شده و برای اینکه بتواند تاج و تخت را به ارث ببرد، باید خود را برای ازدواج با اشراف زاده ای انگلیسی آماده کند...

Now settled in Genovia, Princess Mia faces a new revelation: she is being primed for an arranged marriage to an English suitor.

عشق جوآن برای ویکتور محو می شود در حالی که آلیس او را در مورد رابطه غیرقابل تحقق خود با اریک اطمینان می دهد. اریک بی خبر از آلیس ، با ربکا درگیر است. زندگی آنها بعد از ترک جوآن ویکتور ، که از دست می رود ، مارپیچ است.

Joan's love fades for Victor while Alice reassures her about her own unfulfilling relationship with Eric. Unbeknownst to Alice, Eric is involved with Rebecca. Their lives spiral after Joan leaves Victor, who goes missing.

مالمو، سوئد در طول جنگ جهانی دوم. استیگ، دانش آموز 15 ساله ای است که در آستانه بزرگسالی قرار دارد. ویولا 37 ساله و معلمش است.

Malmö, Sweden during the Second World War. Stig is a 15 year old pupil on the verge of adulthood. Viola is 37 years old and his teacher.

وقتی مادر «میا ترموپلیس» (هاتاوی) اعلام می کند که پدر مرحومش، در حقیقت شاهزاده و صاحب تاج و تخت کشور کوچک اروپایی، «جنوویا»، بوده، در زندگی «میا» تغییر و تحول اساسی به وجود می آید: حالا «میا» تنها وارث آن تاج و تخت است و مادربزرگش، «ملکه کلاریس رینالدی» (اندروز) می خواهد آداب و رسوم اشرافی را به آن دخترک ناشی بیاموزد.

Mia Thermopolis has just found out that she is the heir apparent to the throne of Genovia. With her friends Lilly and Michael Moscovitz in tow, she tries to navigate through the rest of her 16th year.

در خلال جنگ جهانی دوم خلبانی گمنام (رالف فاینز) دچار حادثه می‌شود و در شمال آفریقا سقوط می‌کند. او که به سبب زخم‌های هولناک و شوک روانی نام خود و گذشته اش را به یاد نمی آورد، با نام بیمار انگلیسی به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده می‌شود. در آنجا پرستاری به نام «هانا» (ژولیت بینوش) با اجازه سرپرست بیمارستان او را در صومعه ای در ایالت توسکانی بستری و از او مراقبت می‌کند...

At the close of WWII, a young nurse tends to a badly-burned plane crash victim. His past is shown in flashbacks, revealing an involvement in a fateful love affair.

مردی 60 ساله بر روی یک قایق ماهیگیری در دریا دختری را از زمان نوزادی بزرگ کرده است. آنها توافق کرده اند که در تولد 17 سالگی اش با هم ازدواج کنند و او اکنون 16 سال سن دارد. آنها زندگی آرامی دارند اما وقتی دانش آموزی نوجوان وارد داستان می شود همه چیز تغییر می کند...

On a fishing boat at sea, a 60-year old man has been raising a girl since she was a baby. It is agreed that they will get married on her 17th birthday, and she is 16 now. They live a quiet and secluded life, renting the boat to day fishermen and practicing strange divination rites. Their life changes when a teenage student comes aboard...

هنگام اسارت « ریچارد شیردل » ( هانتر ) به دست اتریشى‏ ها ، شاهزاده‏ ى خبیث ، « جان » ( رینز ) خود را فرمانرواى انگلستان اعلام مى‏ كند. شوالیه‏ اى به نام « رابین هود » ( فلین ) حاضر نمى‏ شود تن به حكومت او بدهد و با یارانش در جنگل شروود علیه شاه غاصب و عمالش شورش مى‏ كند...

When Prince John and the Norman Lords begin oppressing the Saxon masses in King Richard's absence, a Saxon lord fights back as the outlaw leader of a rebel guerrilla army.