رسانه اینترنتی بیست موویز

هنگامی که ایوان با دوستان جدید خود در مکان دیگری به نام بلوگوری ملاقات می کند ، تلاش او در کشور جدید با اثر جاودانگی درخشان در عشق در گذر از دوران کودکی خود در زمان خود آغاز می شود.

When Ivan meets his new friends in another place called Belogorie, his quest on the new country begins with sparkling immortals effect within love in the pass from his childhood up on his time .

"ساشا" به همراه مادر و خواهرش در خانه ای قدیمی واقع در مسکو زندگی می کنند.او در حال یادگیری ویولن است.هر روز صبح او به طرف مدرسه موسیقی حرکت می کند و از بجه های دیگر که او را مورد آزار و اذیت قرار می دهند دوری می کند.روزی او با "سرگی" آشنا می شود و...

Seven year old Sasha practices violin every day to satisfy the ambition of his parents. Already withdrawn as a result of his routines, Sasha quickly regains confidence when he accidentally meets and befriends worker Sergei, who works on a steamroller in their upscale Moscow neighborhood.

جیمز باند وظیفه دارد یک دانشمند که به گروگان گرفته شده است را نجات دهد. او به دنبال گیر انداختن یکی از افراد شرور مرموز است که به تکنولوژی های جدید و خطرناکی مجهز می باشد.

James Bond has left active service. His peace is short-lived when Felix Leiter, an old friend from the CIA, turns up asking for help, leading Bond onto the trail of a mysterious villain armed with dangerous new technology.

سازمان بین المللی جنایی، اسپکتر، به دنبال راه انداختن جنگ جهانی سوم است. اما «جیمز باند» (کانری) وارد عمل می شود و خیلی زود مرکز فرماندهی دشمن در اطراف آتشفشان خاموشی را شناسایی می کند...

James Bond and the Japanese Secret Service must find and stop the true culprit of a series of space hijackings, before war is provoked between Russia and the United States.

«ژنرال کوسکوف» (کرابه) از مأموران اطلاعاتی روسیه، با کمک «جیمز باند» (دالتن) به غرب پناهنده می شود تا اطلاعاتی را درباره ی عملکرد «ژنرال پوشکین» (ریس دیویز) از دیگر فرماندهان کا.گ.ب. لو بدهد. «کوسکوف» را گروهی ضربتی می ربایند و «باند» در جست و جوی قضیه به خود او مظنون می شود.

James Bond is sent to investigate a KGB policy to kill all enemy spies and uncovers an arms deal that potentially has major global ramifications.

یک نظامی شورشی و نیمه دیوانه ی روسی به نام «ژنرال اورلوف» (برکوف) که نقشه ی آغاز جنگ جهانی سوم را در سر می پروراند، هدفش منفجر کردن بمبی اتمی در یک پایگاه هوایی آمریکا در آلمان غربی و زمینه سازی برای آغاز جنگ است. «جیمز باند» (مور) نیز برای خنثی ساختن این توطئه وارد عمل می شود...

A fake Fabergé egg, and a fellow Agent's death, lead James Bond to uncover an international jewel-smuggling operation, headed by the mysterious Octopussy, being used to disguise a nuclear attack on N.A.T.O. forces.

یک ژنرال روس که دست در دست مافیای این کشور دارد، سلاحی سری موسوم به «چشم طلایی» را از سیستم ماهواره ی نظامی روسیه می دزدد. ربایندگان «چشم طلایی» با استفاده از توانایی های این ابزار سعی در گرفتن باجی کلان از جهانیان را دارند، تا این که «جیمز باند» (برازنان) به مصاف شان فرستاده می شود...

Years after a friend and fellow 00 agent is killed on a joint mission, a Russian crime syndicate steals a secret space-based weapons program known as "GoldenEye" and James Bond has to stop them from using it.

سازمان بین‏ المللى تبهكاران معروف به «اسپكتر» قصد پیدا کردن یک ماشین رمزگشایی روسی را دارد، و «جیمز باند» باید قبل از این سازمان، ماشین را پیدا کند. او در حالی که در یک رابطه عشقی با دختری روسی بنام «تاتیانا رومانوف» شده، به استانبول می رود و در همین حین مامورین سازمان اسپکتر نیز به دنبال او هستند...

James Bond willingly falls into an assassination plot involving a naive Russian beauty in order to retrieve a Soviet encryption device that was stolen by S.P.E.C.T.R.E.

کارگران ساختمانی بمبهایی را که از دوران جنگ جهانی دوم به جا مانده در یکی از شهرهای روسیه پیدا می کنند.یک واحد نظامی مسئول حل مشکل می شود.شورای شهر تصمیم می گیرد واحد باید بمبها را به مکانی امن منتقل کند.پس از تخلیه کامل شهر سربازان بمبها را یکی پس از دیگری جابجا می کنند و...

Soldiers undertake the perilous task of removing a stockpile of World War II bombshells discovered during roadworks under the ground of a small village.

راوی فیلم، «الکسی» (اسموکتونوفسکی) خاطراتش را ازسه نسل خانواده ، رابطه اش با پدر (یانکوفسکی) و مادرش (تره خووا)-از کودکی تا بزرگ سالی -همسرش (تره خووا) و پسر کوچکش (دانیلتسف) بازگو می کند.

Tarkovsky mixes flash-backs, historical footage and original poetry to illustrate the reminiscences of a dying man about his childhood during World War II, adolescence, and a painful divorce in his family. The story interweaves reflections about Russian history and society